نشانه های عاشقانه
( 1668)از کجا آوردهاند آن حُلّهها |
|
مِن کریم من رحیم کلّها |
( 1669)آن لطافتها نشان شاهدی است |
|
آن نشان پای مرد عابدی است |
( 1670)آن شود شاد از نشان، کو دید شاه |
|
چون ندید او را نباشد انتباه |
( 1671)روح آنکس کو بههنگام الست |
|
دید رب خویش و شد بیخویش مست |
( 1672)او شناسد بوی می، کو می بخورد |
|
چون نخورد او می چه داند بوی کرد |
( 1673)زآنکه حکمت همچو ناقهْ ضاله است |
|
همچو دلاله شهان را داله است |
حُلّه: جامه نو. پوشاکى که همه تن را بپوشاند، و در اینجا استعارت از گل و سبزه است.
مِن کَریمٍ...: از بخشنده، از مهربان (خداى تعالى) همه آنها را (به دست آوردهاند).
شاهد: در اینجا به قرینه لطافت به معنى: محبوب: معشوق، و استعاره است از صنع بارى تعالى.
انتباه: آگاهى، بیداری
الست: برگرفته است از آیه «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ اَلْقِیمَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلِینَ: و هنگامى که پروردگارت از فرزندان آدم از پشتهاى آنان فرزندانشان را بر آورد و آنان را بر خودشان گواه کرد آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آرى گواهى دادیم تا در روز رستاخیز نگویید ما از این بىخبر بودیم.»[1]
بوى کردن ندانستن: چیزى در نیافتن، از حقیقت آگاه نشدن.
حکمت : واسطه شناخت حق است و همه خوبیها در آن است که «وَ مَنْ یُؤْتَ اَلْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً: و هر که را حکمت داده شده خوبى بسیار داده شده است.»[2]
ناقه ضالَّه: شتر گمشده. برگرفته است از حدیث «الحِکمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ فَخُذِ الحِکمَةَ وَ لَو مِن أهلِ النِّفاقِ: حکمت گمشده مؤمن است. حکمت را فرا گیر هر چند از منافقان باشد».[3] ونیز«الحکمة ضالة المُؤمن فحیث وجدها فهو احق بها؛ حکمت، گمشدهْ مؤمن است، هرجا که یافتش بدان سزاوارتر است.[4]
دَلاّله: این کلمه در چند مورد در مجلّدات مثنوى به کار رفته است. معنى رایج دلاّله زنى است که واسطه شود براى رسیدن زنان به مردان. لغتنامه دلاّله را در بیت مورد بحث ذیل همین معنى آورده است لیکن ظاهر استعمال، «راهنما» معنى مىدهد و در بیت زیر به معنى مطلق «واسطه» است.
گوش دلاّله است و چشم اهل وصال چشم صاحب حال و گوش اصحاب قال
858 / د /2
شهان:به راهنمایان راه حق میگویند که طالبان و سالکانِ وصال حضرت حق را به بارگاه الهی هدایت میکنند.
سخن از زیباییهای طبیعت و رویش سبزه و گل و آوای پرندگان میباشد و نیز اینکه همهْ اینها از آثار قدرت حق است. «آن حلهها» همین زیباییها و پدیدههای گوناگون است که کلّ آنها را پروردگار کریم و رحیم داده است. «آن لطافتها» همان حلههاست. مولانا میگوید: اینها نشانهْ آن است که در این عالمِ خاکی «شاهدی» و گواهی بر هستی مطلقاند. همهْ این لطافتها و زیباییها نشانهْ آن نگار بیهمتاست. همه اینها، علائمی است که انسان پارسا و پاک سرشت، بدان وسیله به حضرت پروردگار وصل میگردد. کسی از دیدن نشان و اثر، شاد میشود که شاه وجود را دیده باشد، ولی آنکه او را نبیند از این معرفت محروم میگردد و به هوشیاری و بیداری نمی رسد. پس کسی که به حقتعالی عارف باشد از آثاریکه سبب وصال و قرب به حق میشود خوشحال و نیک بخت است. کسی که به هنگام الست، پروردگار خود را دید و مست و مدهوش شد، کسی است که بوی شراب را میشناسد، زیرا قبلاً شراب خورده است. ولی کسی که شرابی نخورده، نمیتواند بوی شراب را بشناسد. «هنگام الست» اشاره به مضمون آیهْ شریفه است که پروردگار در ازل از بندگان پرسید: آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، هستی.
به نظر مولانا «حکمت» قسم باطنی علم دین است. وبه حدیث نبوی نظر دارد که: گمشدهْ مؤمن است، هرجا که یافتش بدان سزاوارتر است. منظور مولانا این است که اسرار حق به مؤمن و مردِ راه حق تعلق دارد و مانند شتر گمشدهای است که صاحب خود را میشناسد.
[1] - سوره اعراف،آیه 172
[2] - سوره بقره،آیه 269
[3] - (نهج البلاغه، کلمات قصار: 80)
[4] - احادیث مثنوی، ص 57
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |